40
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ
قبل از سحری اومد بیدارم کرد و شروع کرد عذرخواهی کردن
گفت پسرعمم اصلا واسه من مهم نیست من نمیخواستم زنم اینجوری با مهمون
رفتار کنه با داداش خودتم تو خونمون اینجوری رفتار میکردی من همینو میگفتم
خلاصه کلی چاپلوسی کرد منم که مثلا خواب بودم خخخگفت ازم راضی باش با کنایه گفتم حتما...
اما خبر خوب!
صبح زود رفتیم آزمایش بعدم که نوبت مشاوره داشتیم و قبل از اینکه برسیم خونه خاله پری شریفشونو آوردن فقط میخواست تو این بی خونی!! من برم الکی خون بدم
الان دیگه خیالم راحت شد
البته آرش یه کم ناراحت شد فکر نمیکردم انقدر براش مهم بوده باشه!
اما در هر صورت خداروشکر...
۹۴/۰۳/۳۰