روزهای زندگی من

مشخصات بلاگ
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    63
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    62
  • ۹۴/۰۶/۲۹
    61
  • ۹۴/۰۶/۱۲
    60
  • ۹۴/۰۶/۰۹
    59
  • ۹۴/۰۵/۲۷
    58
  • ۹۴/۰۵/۲۴
    57
  • ۹۴/۰۵/۲۰
    56
  • ۹۴/۰۵/۱۸
    .
  • ۹۴/۰۵/۰۸
    55
آخرین نظرات

51

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ

خب یکم غیبت کنم!

اول از همه بگم رانندگی مادرشوهر گرام بنده افتضاحه!

تا این حد بگم همین که با این دست فرمون تا الان سالمه و اتفاقی براش 

نیفتاده از معجزات الهیه!!

ولی خب نمیخواد اینو بپذیره جالبه دست کم ماهی یه بارم تصادف میکنه 

اما باز بد به دلش راه نمیده و میگه مردم رانندگی بلد نیستن! آخی عزیزم...

چون من تعریف از خود نباشه ماشالا هزااااااار ماشالا خیلی خوش سلیقم

مادرشوهرم زنگ زد گفت باهام بیا بریم خرید

منم زنگ زدم به آرش و گفت برو اما هنوز یه دیقه نگذشته بود زنگ زد گفت گفتی میخوای با مامانم بری؟!

گفتم آره!! گفت پس نرو! گفتم خو چرا آخه؟؟! بخاطر رانندگی مامانش میگفت یه بلایی سرت میاد خخخ

اما بلاخره راضی شد

مادرشوهر اومد دنبالم مهرنوشم که کارخونه پیش آرش بود

هی تو راه تو دلم صلوات فرستادم تا سالم رسیدیم مرکز خرید مورد نظر!

مادرشوهرمم بدتر از من عشق خریده مثل فرفره تو این مغازه ها و پله ها 

بالا و پایین میرفت و خرید میکرد همشم به سلیقه من

هرچی میخواست برداره میگفت تو انتخاب کن برام منم هی ذوق مرگ میشدم

آخرشم برای من و مهرنوش دوتا مانتو عین هم خرید! خب من از اینکه با 

خواهرشوهرم مثل دوقلوها عین هم(البته رنگاشون متفاوت بود) لباس 

بپوشیم خیلی بدم میاد اما بخاطر هدیه ش خوشحال شدم

بلاخره بعد از خریدامون و موقع برگشتن مادر شوهرم اومد از پارک در بیاد 

که تلپ زد به ماشین یه بنده خدایی بعد دیدم اوضاع خرابه گفتم بذار من 

بشینم اونم رفت شماره بذاره برای ماشین مصدوم!

تو همین بین صاحب ماشین پیداش شد و منم پشت فرمون!

شاکی شده بود چجور... البته حقم داشت بنده خدا

فکر میکرد من زدم مادرشوهر بدجنسمم انداخته بود تقصیر من

میگفت بی احتیاطی کرده و عذرخواهی میکرد!!

اون آقاهه هم ماشالا خیلی رودش دراز بود منم به شوخی و زیرلب گفتم 

اصن ماشینت چند؟

اونم شنید حالا مگه ول میکرد؟ خلاصه به بدبختی از دستش خلاص شدیم و قرار

شد فردا اول وقت آرش ببره ماشینشو درست کنه


رفتیم خونه مادرشوهرم آرش و مهرنوشم بعدش رسیدن

مامانش به کلی قضیه رو منکر شد و انداخت تقصر من!

حالا بیا و ثابت کن که من بی گناهم:((

البته بیشتر به شوخی گرفتیم ماجرارو... جدی نبود


تو راه خونه آرش طبق عادت همیشگیش مسابقه اون چی گفت تو چی گفتی! راه

انداخت و به این نتیجه رسید که اون مَرده پدرسوخته ای بوده که عمدا داشته با ما

بحث میکرده و لفتش میداده و فردا حسابشو میرسه و حالیش میکنه چجوری

ماشینشو پارک کنه که دفعه بعد کسی بهش نخوره!!

البته تو تشخیصش در مورد اون مَرده خودمم فهمیدم یه چیزیش میشد

ولی خب در مورد قسمت دوم حرفش منطقش تو لوزالمعدم!



۹۴/۰۴/۲۰
مریم

نظرات  (۱۳)

سلام عزیزم ..مرسی که به یادم بودی دعا کرد
پاسخ:
سلام گلم بعضی وقتا دعا کردن تنها کاریه که ازدستمون بر میاد
مادرشوهرت جوونه نه؟ خوش به حالش اعتماد به نفسش خیلی بالاست. 
خب شوهرگرامی راست میگن دیگه،ماشینش وقتی دید دارید میزنید بهش باید جا خالی میداد خب.
پاسخ:
بیشتر ادای جوونارو درمیاره خخخ 47سالشه

دقیقا!!

عجب مادرشوهر بلایی داری مریم جان.چه باحال

جالبه یاد خودمون افتادم وقتی تازه عروس بودم با همسر هرجا میرفتیم چیزی بخرم برای خودم لنگه همونم باید برای خواهرشوهر میخریدیم..

اون اخلاق همسری درمورد طرز برخورد آقاهه هم شبیه همسریه! مجبور میشم بعضی جاها رو سانسور بگیرم

ولی خاطره جالبی بود... دلمون شاد شد

پاسخ:
بــــــله خخخ
واقعا؟  برات سخت نبود؟

چه جالب فکر کنم اکثر مردا این مدلی ان!
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۰ لولا پالوزا
داداش منم اینجور منطقی داره :|

وای مادر شوهرت بصورت افقی تو حلقم :)))

مانتو ست :|
پاسخ:
واقعا منطق جالبیه:))

قول میدی زودتر بیای بخوریش؟! جون من:((((
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۲ ✿✿ یاشل ✿✿
چقدر از این آدمای خوش سلیقه خوشم میاد.دلگرمین تو خرید.من تنهایی میرم همیشه.دوس موس ندارم.
خوبه مادر شوهرت سلیقه خوبتو از رو حسودی انکار نمیکنه
مادر شوهر جینگیلی داریا.
اونوقت نمیگه یوقت مهرنوش از مانتو خوشش نیاد؟چه الکی کادو میخره
پاسخ:
منظورت من بودم دیگه؟وای مرسی هههه
چندتا دوس موس جور کن با هم برید باحال تره

آره خوب گفتی واقعنم جینگیله خخخ

نه دیگه مادرشه سلیقشو میدونه تقریبا
خخخخخ عجب مادرشوهری!!!!
یادت باشه دفعه بعد  که مادرشوهرت اومد دنبالت,یه جوری بپیچونیش تا ایشالله جون سالم به در ببری!!!
پاسخ:
خیلی باحاله، حالا فرصتش پیش بیاد ازش مینویسم بیشتر باهاش آشنا شید!
حتما... تو فکرشم خخخ
۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۵ خانم توت فرنگی
عهه جدی جدی تو خونه هم انداخت تقصیر تو ؟! چه عروس فداکاری هستیا (:
پاسخ:
بیشتر شوخی بود البته... اصن یه دونه م من*^▁^*
آخ من میمیرم واسه غیبت پشت خونواده شوهر خخخخخ
انقد مزه میدهههههههههههه :-))))))

مادر شوهر جوون داشتن نعمتیه بخدا
قدرشو بدون.

ولی مانتویی ست حال آدمو میگیره
ولش کن نپوشش
بذار میدی به یکی (آیکون بد جنسی)

اون ماشینه چقد بی شعور بوده که از سر راه مادر شوهرت نرفته کنار !!!!!

منطق مردا همیشه یه پا داره !!!
پاسخ:
آره خداییش خیلی مزه میده خخخ
آره خوبه یه جورایی
یه درصد فکر کن بپوشم ههههه

خخخ دقیقا:)))

۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۹ النا نامی
خدارا شکر حداقل مادر شوهرت رانندگی میکنه.... مادر شوهر ما رانندگی که نمیکنن هیچچچچ منو هم در حین رانندگی ببینن با چشم سیاه و کبود میکنن ادمو....
لحظه هات پر از شادی ....
پاسخ:
خوش اومدی النا جون
جدی؟ پس خدا بهت رحم کنه موقع رانندگی!:)

مرسی گلم
ههههههههه دستشون درد نکنه با این رانندگیشون...و البته دست اون کسى که گواهی نامه داده به این خانم درد نکنه و عرض خسته نباشید دارم بهشون..والاااا

چه حالى میده مرد آدم بره حساااب یه مرد گردن کلفت و پرو رو برسه.ههه
مانتوت مبااارک باشه عزیزه دلم..چه رنگیه؟؟
پاسخ:
والا آرشو خواهرشوهرمم به اصل یا جعل بودن گواهی نام ایشون مشکوکن خخخ

بله... البته جدا از حال استرسم داره ها!
مرسی عزیزم:* چندتا رنگ با همه ولی رنگ غالبش گل به ایه:)
۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۴ مارال(فصلی نو2)
سلام مریم جان 
رمز رو فرستادم رسید؟
پاسخ:
سلام گلم
بله ممنون عزیزم رسید

مصاحبه یک زن نمونه

شما تمام این موفقیت ها رو مدیون کی هستید ؟؟

.

.

.

مدیون خانواده شوهرم هستم

تمام تلاشمو کردم تا چشمشون در بیاد :-))))

پاسخ:
خخخخ بیچاره خانواده شوهر:))))))

سلام مریم خانم عزیز( استثنائاً این شاخه گل تقدیم مادر شوهر جَوونتون !)

راستش این کامنت رو از دیدگاه یه مرد بخوان ...

من بعنوان یه مرد ، شاید بیماریهای مردونه رو بهتر میفهمم تا یه خانم خوش قلب مثه شما ...( همونطور که شما با بیماریهای زنونه بیشتر از یه مرد آگاهی دارین ! )

منم با نظر آقا آرش کاملن موافقم ...

متاسفانه بعضی از مردها کمبود دارن و مریضن . ایشون احتمالن حاضر بوده خسارت نگیره ولی ساعتها با شما ( و نه مادر شوهرتون ! ) چونه بزنه و بحث کنه ...

پس بنابراین خواهشن نفرمائید " اکثر مردا این مدلی ان !!!"

حتمن اکثر مردا یه چیزی میدونن که این مدلی حساس شدن ...خخخخخخ

پاسخ:
سلام آقا بهمن عزیز
ای بابا... بله حتما حق با شماست که همه رو این مورد اتفاق نظر دارید

گل منو هم که خیلی نرم دادید به مادرشوهرم منم چیزی نگفتم:((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">