روزهای زندگی من

مشخصات بلاگ
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    63
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    62
  • ۹۴/۰۶/۲۹
    61
  • ۹۴/۰۶/۱۲
    60
  • ۹۴/۰۶/۰۹
    59
  • ۹۴/۰۵/۲۷
    58
  • ۹۴/۰۵/۲۴
    57
  • ۹۴/۰۵/۲۰
    56
  • ۹۴/۰۵/۱۸
    .
  • ۹۴/۰۵/۰۸
    55
آخرین نظرات

56

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ب.ظ

پول کارخونه که بیشترش با پس اندازا و فروختن زمینو و یه مقدارش با

قرض جور شد اما من دیدم یه مقدار خیلی کمش مونده که هنوز جور

نشده گفتم برم خونه رو بفروشم بدم به آرش مشکلش حل شه با بقیشم 

یه خونه کوچیکتر بگیریم اما وقتی آرش فهمید سپردم مشتری بیاد حسابی

ناراحت شد جوری برخورد کرد انگار آدم کشته بودم!

بنگاهیه خبرچین بهش گفته بود

حاضره به هر دری بزنه اما من از بابام پول نگیرم یا خونه رو نفروشم اما از

آدمای غریبه قرض میگیره اونم آدمی که خودش میدونه خیرخواهش نیست

مثلا بابای من بهت پول بده چی میشه؟ وقتی قراره پس بدی

چون دیدم انقدر شاکی شده گفتم اصلا من که نمیخواستم پولشو بدم به تو

میخواستم بفروشم برای خودم!

میدونست دارم الکی میگم پاشو کرد تو یه کفش که اگه اینجوریه همین

الان باید بفروشی خونه رو! و پولشم واسه خودم 1ریالشم نباید بدم بهش

خب اگه قرار بود پولو نگیره که مرض نداشتم بفروشم خونه رو

بعدم گیر داد که باشه نمیخوای بفروشی هم باید از این خونه بریم یه خونه دیگه!

واقعا مغزم از لجبازیاش سوت میکشه...

صدبار گفتم ببخشید اگه بهت برخورده حق با توئه من اشتباه کردم معذرت

میخوام ولی سر حرفش موند

اون روز کلا ازش دلخور بودم که چرا نیت خوبمو بد برداشت کرده

شبش رفتیم خونه مامانش خانواده عموش هم بودن حرف رسید به این

موضوع لعنتی جلوی همه سرم داد زد برای اولین بار...

دلم میخواست میمردم و این اتفاق جلوی اونا نمیفتاد وقتی هنوز تو شوک 

بودم بردم تواتاق کیفمو داد دستم و گفت بریم

تو راه من گریه میکردمو اون دادوبیدادش ادامه داشت

میگفت مسائل مالی و کاری من به تو هیچ ربطی نداره دخالت نکن توی

کارام بهت گشنگی دادم یا چیزی خواستی فراهم نکردم که ترس برت داشته؟

میگفت و عین خیالش نبود داره چیکار با من میکنه با این حرفا

(بعد هم که فهمیدم بدهی فقط برای خرید سهم مهرنوش نیست)


وقتی رسیدیم خونه مامانش زنگ زده به من که دلداریم بده که نارحت

نباشم میگه آرش باید از تو ممنون باشه که میخواستی کمکش کنی

بعدش زنگ زده به آرش درمورد اینکه خونه رو به نام من زده و یه سری

چیزای دیگه پشت سرم حرف میزنه!

آرش دستش بند بود گوشیش رو آیفن بود صداشو شنیدم

فقط نگاش کردم و پوزخند زدم و از اتاق رفتم بیرون

زود قطع کرد پشت سرم اومد از مامانش دفاع کردن!!

منم اعصابم خورد شد گفتم بدهیتو کم بودن پولتو خودتو مامانت همه به

درک به اندازه ی کافی بهت بها دادم دیگه بسه لیاقتشو نداری

بعد منو وایسونده که عذرخواهی کن بابت حرفایی که زدی!!

و انقدر حرفاشو طول داد که بلد نیستی چطور رفتار کنی... همیشه غرورمو
خورد میکنی منو بی عرضه و بی دست و پا میبینی!! و...
خلاصه خودش با خودش بحث میکرد من هیچی نمیگفتم حتی نگاشم
نمیکردم واسه خودش دعواهاشو میکرد و منم به کارام میرسیدم هیچ
واکنشی نشون نمیدادم با این حال گرفت هلم داد
هرکاری دلش میخواد میکنه من فقط یه جمله گفتم همتون به درک ولم نمیکرد
هلم که داد گریه م گرفت گفتم باید همین الان ببریم خونه بابام دیگه
نمیتونم تحملت کنم (میدونست منظورم قهرکردن نیست فقط شبو
میخواستم برم اونجا فردا برگردم) ولی خب مسلما قبول نمیکرد منم رفتم
زنگ بزنم به آژانس جای اینکه من ازش این سوالو بپرسم اون میپرسید چه مرگته!!
حمله کرد طرفم گوشیو از دستم گرفت پرت کرد و عین دیوونه ها منو زد

انقدر محکم زد که گردن و کتفم هنوز از اونشب درد میکنه دیگه مسکنم اثر نمیذاره
این چندروز باهاش قهر بودم عذرخواهیاشم طلبکارانه ست یه جورایی انگار
داره بزرگواری میکنه معذرت میخواد!

بدن لعنتیم زود کبود میشه و خیلی دیر خوب میشه منتظرم کبودیام بره چندروز برم خونه بابام نبینمش
کارگری که برای نظافت خونه اومد کبودیامو دید نگاههای یواشکیش عصبیم میکرد زود فرستادمش رفت خجالت میکشم نمیخوام هیشکی بدونه
این چندروز همش گریه کردمو فکر کردم و هیچی به ذهنم نرسید
نمیدونم باید چیکار کنم خستم از این شرایط

۹۴/۰۵/۲۰
مریم

نظرات  (۲۷)

۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۴ ✿✿ یاشل ✿✿
دختر خوب تو که اخلاق شوهرتو میدونی چرا یواشکیش کاری میکنی؟
به نظرم با اینکه نیتت خیر بوده ولی اشتباه کردی.واسه همین عصبی شده.البته کتک زدنش تو عصبانیت اصلا درست نیست ولی تو که میدونی باید سعی کنی عصبیش نکنی.مردا بدشون میاد پنهونی ازشون کاری کنی.یکم میشه بهش حق داد.اخلاق شوهرت مثل شوهر خواهرمه.اونام حسابی سر این قضیه بحث داشتن خواهرم فهمید باید یه بره مطیع واسه شوهرش بشه وگرنه آبشون تو یه جو نمیره

پاسخ:
چون میدونستم قبول نمیکنه مثلا میخواستم تو عمل انجام شده بذارمش و خوشحالش کنم ولی اشتباه کردم
یاشل جون منم کم از یه بره مطیع نیستم براش ولی نمیدونم دیگه چی میخواد
واقعا برات متاسفم
آدمی که تعادل روانی نداره
تو رو میزنه و شخصیت و احساس و شعور تو حتی جلوی جمع براش مهم نیست
تو میخواستی کمکش کنی؟
به درک که پول کم داره
خودش میدونه
هر کار میخواد بکنه
واسه آدمی مایه بذار که شعور داشته باشه
نه بیشعوری که به جای تشکر کتکت زده
ببخشید این جوری گفتم
توام مث خواهرم
خواهرانه بهت میگم
اینقدر احمق نباش
اونم واسه مردی که اینقدر بی اعصاب و رو مخه
پاسخ:
چندبار جواب نوشتمو پاک کردم که درکم کنی ولی فقط همینو میخوام بگم آره درست میگی واقعا احمقم
عزیزم اقایون همشون اینطوری هستن .. شوهر منم به خاطر وام خونه همین کار را با من کرد .. اصلن بدشون میاد بخای کمکشون کنی.. به نظرم این حق ماست که تو مسائل همسرامون دخالت کنیم هر چی نباشه ما تو این زندگی شریک هستیم و شما هم اصلن کارت اشتباه نبوده .. مردا الکی غرور برشون میداره ... میخان بگن یه تنه حریفن..
ایشالا مشکلات کم کم حل میشه
امان از ادمای دورو که تو رو یه حرف میزنن پشت سر هزار حرف....
پاسخ:
امیدوارم همشون اینطوری نباشن

ما که غرور نداریم فقط اونا دارن...
مرسی از دعات عزیزم ولی دیگه هیچ امیدی ندارم مشکلام حل شن النا جون

سلام خانوم. عزیزیم ببخشید من وبلاگ نداشتم که آدرس بزارم. شما هم مثل خواهرای خودمی. ببین این مشکلی که همسر شما داره (منظورم کتک زدن و اینا) مثل بقیه مشکلات نیست. خطرناکه. ممکنه یه دفعه بزنه جاییتون که خدایی نکرده جونتون را از دست بدین. در اینصورت نه دیگه برای شما میشه کاری کرد نه برای اون. عزیزم من مثل خواهر بزرگترت اولا این مشکل را حتما حتما با خانوادت در میون بزار. و اینکه حتما برین پیش یه روانپزشک و روانشناس. ببین میدونم ممکنه از این حرفم ناراحت بشی ولی این یه مشکل روانیه حاده.
 عزیزم در هر شرایطی هر چه قدر هم دوستش دارین این دو تا کار را بکنین. اینجوری به اون هم کمک نیشه.
پاسخ:
سلام گلم
پیش روانشناس رفتیم اما بعد چندجلسه دیگه نیومد هرکارش کردم
دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم بازم برای رفتن پیش روانشناس اصرار کنم یانه... مغزم هنگ کرده
چه آرامشی داشت که گفتید من مثل خواهر بزرگترت...
سلام مریم عزیزم 
امیدوارم قلب شکسته ت التیام پیدا کنه عزیزدلم
فقط یک توصیه دارم. طبق مطالب خودت مشاورت گفت که بعد از دیدن چنین رفتاری جوری با شوهرت رفتار کن که بدونه چیزی رو از دست داده. چون خیلی دوسش داری برای خاطر خودت به سختی ببخشش ولی بخشیدن با تنبیه یک بحث جداست. تنبیهش بکن و بدون اینکه به زبون بباری بذار متوجه بشه. چون شوهرتم معلومه دوستت داره مطمینا متوجه تغییر در رفتارت میشه. چیزی رو در وجود خودت ازش دریغ کن حرفای دلت، خنده هات یا هرچیزی که خودت میدونی. بذار بفهمه کاراش عواقبی داره و پیش خودش اینطور فکر کنه ک شاید یک روز ازش دلزده بشی
پاسخ:
سلام نازنین جان
مرسی عزیزم... من خیلی اتفاقا و حرفای این چند روزو سانسور کردم انقدر دلمو شکسته و انقدر دلم ازش پره که بخوام هم نمیتونم مثل قبل باهاش رفتارکنم
سلام خانمی دل منم بدجوری گرفته اون اتفاق لعنتی امروز برای من افتاد حالم خیلی خراب دلم شکسته خیییییبلی زیاد .
میدونم قشنگ میفهمم انقدر درد داره که هیچ حرفی نمیتونه غم  تو کم کنه شاید زمان کم رنگش کنه ولی ببرنگش هرگز نمی کنه 
پاسخ:
سلام رها جون خیلی متأسفم نمیدونم باید چی بگم... خودم قبلا با اینکه کسی بهم میگفت درست میشه حالم بهتر میشد ولی الان دیگه هیچی آرومم نمیکنه
رها اگه میتونی و دوست داری یه ادرس ایمیل از خودت بذار
قربون دلت برم که هم میخاد کمک شوهرش باشه هم الان آزرده شده
نمیدونم باید چه توصیه ای بهت بکنم ولی به نظرم نری خونه پدرت بهتر باشه
بهتره بهش ثابت کنی واقعا نیتت خیر بوده نه اینکه خاسته باشی ضعفشو به رخش بکشی برا همین یذره بچه پروبازی دربیار و نرو خونه پدرت
با کتک خوردن ازش خودتو منفعل نشون نده تا دفعه ی بعد اولین راه برای فرار از مشکلات کتک زدن تو نباشه :-*
پاسخ:
خدانکنه عزیزم
بخوامم نمیتونم برم زهره جون... یعنی واقعا بعد از 3سال زندگی نمیشناسه منو؟ نمیدونه قصدم به رخ کشیدن ضعفش نبوده؟
میدونی زهره جون؟ آدم عصبی و بداخلاق هرکاری بکنی یه چیزی از توش در میاره
سلام خانم خانما
چطوری عزیزم؟

مریم بانوی ما دلش چقد گرفته و کوچولو شده !!!
یه بغل حسابی لازم داریا

مریم یه چیز میگم اگه تونستی امتحان کن.
اما قبلش میتونی با مشاورت هم مشورت کنی
چند روز بذار برو
بذار با خودش باشه
تنها باشه
کسی نباشه که غمشو بخوره
درکش کنه
بذار ببینه که تا وقتی هستی باید قدرتو بدونه
بذار متوجه بشه که توام تو زندگی مشترکتون حق داری تصمیم بگیری
یا نظر بدی یا کمک کنی.
مریم چند روز به خودت و همسرت فرصت بده 
تا اعصاب و روحتون آرامش بگیره.
ما تو زندگیت نیستیم که بدونیم شرایطت چجوریه خودت بهتر میتونی تصمیم بگیری گلم.
فقط یادت باشه مریم مراقب باش بچه دار نشی فعلا.
پاسخ:
سلام عزیزم
کاش بود اون بغل حسابی...
خودمم دلم همینو میخواد نه برای اینکه قدرمو بدونه دیگه برام مهم نیست، برای اینکه دیدنش داره عذابم میده امرو نهیاش که هنوز ادامه داره
ولی نمیشه با این کبودیا رفت که...
بچه؟ من دعا میکنم خدا هیچوقت بهم بچه ای نده
۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۵ لولا پالوزا
نه فقط برای تموم شدن نیس که....تو باید به خانواده ت بگی الان همین پسر عمومو همه سرزنش کردن که چرا قبلا نگفتی تا یه کاری کنیم؟
نباید بزاری ضعیف و بی پناه گیرت بیاره...باید یادش بیاری که اگه رفتارش بد باشه تو هنوز اونقد پشتوانه داری که رهاش کنی!
تو رو خدا به خودت ظلم نکن دوست داشتن خوبه ولی له شدن نه! اونم نه واسه کسی که قدرتو نمیدونه
من همیشه شنیدم این دخترایی که هارن به شوهره میگن فلان چیزو میخوام باید تا فردا بگیری و اینا عزتشون برا شوهره بیشتره اصن انگار دلشون میخواد سگ محل بشن
اگه نشونش بدی که بهش وابسته ای دم درمیاره شاید فردا بدتر شه تا یه چیزی گفتی بگه میرم زن میگیرم (خدا نکنه) ولی اینجوری خوبه؟:(
پاسخ:
اگه به خانوادم بگم تقریبا محاله که بابام بذاره به زندگی باهاش ادامه بدم
خیلی به حرفات فکر میکنم لولا قبول دارم این نحوه دوست داشتن من اصلا خوب نیست و داره عذابم میده
دقیقا همینطوره که میگی اکثر زوجایی که تو هم سنو سالای خودمون دارم میبینم دروبرم همینجوری ان قورت میدن شوهره رو و شوهرم میذاره روسرش خانومشو اما من که احترام نگه میدارم انگار بدتره
ولی متأسفانه از اول اینجوری رفتار کردم حالا سخته تغییر رویه بدم و بخوام کسی باشم که نیستم ولی ظاهرا چاره ای نیست
من خیلی وقته وبتو میخونم مریم خانوم همش فکر میکردم این مرد مرض داره حتما وقتی اینقدر خوبی باز بدی میکنه خب الان فهمیدم مشکل کجاست!
وقتی گفته منو بی عرضه و بی دست و پا میبینی و غرورمو میشکنی این بدترین کاریه که میشه با یه مرد کرد که اگه نکرده بودی نمیگفت!
سعی کن غرور و اقتدارشو حفظ کنی قول میدم بهت عین موم بشه تو دستت
پاسخ:
اگه واقعا اینجوری فکر میکنه دیگه مشکل خوشه من نمیدونم باید چیکار کنم که خدایی نکرده غرورشون خدشه دار نشه یا چه رفتاری کردم که فکر میکنه بی عرضه می بینمش درصورتی که هیچوقت فکر نکردم بی عرضه و بی دست و پاست اتفاقا برعکس! همیشه هم تو ذهنم بوده که خیلی زرنگ و باهوشه هم بیشتر از هزاربار به زبون آوردم پیش خودش تنها... جلوی دیگران...
نه آقارضا مشکل این چیزا نیست مشکل جای دیگست

خیلی تلخه... تلاشتو برای زندگی ستایش می کنم

فقط نمیفهمم خود همسرت از دیدن بدن کبودت شرم نمی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
مرسی گلم
منم نمیدونم...
خیلی برات غصه خوردم برات دعا میکنم.
یه نفر مطمئن و در جریان بذار تا مثل من بهت نگن دیر گفتی.
نمیدونم چی بگم. مراقب خودت باش عزیزدلم
پاسخ:
مرسی مریم جونم
یه تصمیمایی گرفتم.... تو هم مراقب خودت باش گلم
نمیدونم چی بگم مریم جوون!واقعأ ناراحت شدم.
هرچقدرم به قول خودش غرورش پیشت شکسته بود و حس بی عرضگی بهش دست داده بود,چون میدونست نیتت خیر بوده و قصدت فقط,کمک کردن بهش بوده,نباید اینجوری باهات برخورد میکرد!!حق داری ناراحت باشی عزیزم....
تو این مورد اصلأ به شوهرت حق نمیدم و فکر میکنم نباید بابت کار خوب تو اینقدر تند و خشن برخورد میکرد.برعکس باید ازت تشکر میکرد که اینقدر به فکرشی
پاسخ:
ببخشید که ناراحتت کردم عزیزم
عیبی نداره اینا باعث میشه دیگه بمیرمم کار به کارش نداشته باشم
از دعوا متنفرم 
پاسخ:
منم همینطور
۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۰ لولا پالوزا
راستی مریمی جونم سایت نوعروس رو میشناسی؟اونجا هم خیلی خانومایی هستن که ازدواج کردن و تو تاپیکای مختلف باهم مشورت میکنن میگم یعنی من که مجردم واقعا خیلی چیزارو درک نکردم هنوز ولی اونا که بهت نزدیک ترن شاید راه حلی داشته باشن که خودشون انجام دادن و درست شده البته مشاور واقعا یه چیز دیگه اس!
حداقل حالا بابات نه به مامانت جای کبودیا رو نشون بده که بدونه بعدم پدرت مطمئنن خیرتو میخواد بزار آرشم مجبور شه به تو به بابات ثابت کنه دوستت داره و میخواد پیشش باشی...
اگه هر دفعه سکوت کنی هیچوقت تغییر نمیکنه چون مردا همه فکر میکنن خودشون عاقل ترن حق همیشه با اوناست...با قهر هیچی درست نمیشه نهایتش یه ماه ناز بکشه بعدش مادرش متوجه میشه پرش میکنه اینقدم دخترای پست تو خیابون ریختن که....
پاسخ:
حوصله اینجور سایتارو ندارم چاره ما مشاوره بود که نذاشت
به مامانم که ابدا نمیتونم بگم ولی تو فکرم ایندفعه حتما یه جوری با بابام صحبت کنم
نه مامانش زن بدی نیست اون اگه بفهمه آرش همچین کاری میکنه قبل از همه ازش عصبانی میشه
آرشم میدونم که همچین آدمی نیست خداروشکر
برام دعا کن لولا جون نگرانم که چجوری شروع کنم و به بابام بگم...
اجی یه ذره اروم باش خوب؟؟؟ حرص خوردن هیچ نفعی برات نمیاره؟؟

منم وقتایی که به شوهر جانم میگم خرجی مامانو باباتو نده خدا شاهده بیشترش بخاطر اینه که خودش تو زندگی کم نیاره  و احساس کمبود نکنه   در صورتی که اون برداشت های دیگه میکرد منم زد به طبل بی خیالی  گفتم وقتی خودش نمیخواد به فکر خودش باشه من چرا حرص بخورم

خیلی خیلیی ناراحتم که نیتت خیر بوده ولی اخرش
قضیه    آش  نخورده و دهن سوخته شده.
از مادر شوهرت هم متنفرم
پاسخ:
نیاز عزیزم.... نمیشه آروم بود با این شرایط ولی چشم سعی میکنم خودمو سرگرم کنم و کمتر بهش فکر کنم
مادرشوهرم اصلا زن بدی نیست عزیزم برعکس خیلی هم خوبه فقط بعضی وقتا نمیدونم چش میشه زودم پشیمون میشه چیزی تو دلش نیست
۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۹ خانم توت فرنگی
سلام مریم خوبی؟
نمی خوام راه کار بدم یا نصیحت کنم چون می دونم حالت به هم می خوره
همه ما می دونیم دست بلند کردن رو یه زن چقدر کار کثیفیه
اما می دونم خیلی همسرت رو دوست داری و وقتی خوب میشه خیلی خوبه!!
به اندازه ی همین وقت هایی که بد میشه
الان اگه بگیم روانپزشک خب.... قطعن پیش روانپزشک هم یا رفتی نتیجه نگرفتی یا شوهرت نمیاد که برید
کسایی که خشمشون رو اینطوری بروز می دن آدم های احساساتی ای هستن
 آدم هایی که وقتی مهربونن بهترین مرد دنیان همین هم باعث میشه نتونی دست از دوست داشتنش بکشی
کاش وقتی به نقطه ی جوش می رسه  یه تلنگر نشی واسه لبریز شدنش
چون دوسش داری.اینارو میگم اگه اینطوری نبود که قطعن می گفتم "ولش کن"

دلم پر از غم شد اما از صمیم قلبم می خوام که دیگه این اتفاق نیفته


پاسخ:
سلام توت فرنگی جونم هی بد نیستم...
دقیقا زدی تو خال! همینطوره که میگی... امیدوارم بتونم تصمیم درستی بگیرم
ببخشید که ناراحتت کردم و مرسی بخاطر دعات

دختر خوب تا کی میخوای بد رفتاریاشو لاپوشونی کنی؟
دوسش داری درست
شوهرته درست
روش حساسی درست
دلیل نمیشه که بذاری هرجور دلش میخواد رفتار کنه و توام صدات در نیاد که.
چرا به خانواده ات نمیگی؟
چرا میترسی؟
دیگه از این بدترم مگه میشه اخه؟
اون وقتی میبینه تو صدات در نمیاد و کاراشو مخفی میکنی
بدتر به خودش جرات میده که تحت سلطه خودش بگیرتت.
ببخشید مریم مگه تو برده ای که هرکاری خواست باهات بکنه ؟؟هان ؟
نمیدونم چی بگم دیگه مریم.
داری خودتو از بین میبری .
فداکاری بسته ...
پاسخ:
میدونم یه دلیل نترس بودنش اینه که مطمئن شده به کسی چیزی نمیگم

میخوام رو خودم کار کنم، دیگه این سادگیا و به قول تو فداکاریامو بذارم کنار
http://s3.picofile.com/file/8205943584/8131230911_1_.jpg
پاسخ:
تموم؟
نمیتونم....
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۹ یک زن خانه دار معمولی
چقدر بد.انشالله زودتر قلقشو بدست بیاری تا رو اعصاب هم نباشین.کتک زدن اوج ناتوانی ایشونه
پاسخ:
ایشون خیلی بد قلق هستن...!
قبول دارم

سلام عزیزم.... خیلی فکر کردم. فکر کردن به این موضوع هم سخته چه برسه قرارگرفتن در این وضعیت

عزیزم بنظرم بهتره اول تکلیفتو با دل خودت مشخص کنی... ببینی واقعا دوسش داری؟آیا با وجود این رفتارها دوس داری باش بمونی؟که بنظر من دوسش داری. منم معتقدم بهتره سعی کنی سیاست داشته باشی.چاره ای نیست جوری رفتار کنی که فکر کنه پیش شما ارزش و اقتدار زیادی داره ..البته نمیتونم زیاد دراین مورد نظر بدم چون هر کسی با توجه به شرایط جسمی و روحی و خانوادگی خودش بهتر میدونه چه کنه

میدونم بهترین کارو میکنی عزیزم.موفق باشی

پاسخ:
سلام خانومی عزیز
به جرأت میتونم بگم جوری رفتار نکردم که بخواد فکر کنه ارزش و اقتدارش پیش من زیاد نیست! نمی دونم واقعا گیج شدم

مرسی عزیزم
حتما که تو دلش خیلی پشیمونه
پاسخ:
نمیدونم...شاید...
خوش اومدی
یسلام مریم جون امیدوارم حالت خوب باشه ، تونستی به خبر از خودت بده  دختر
پاسخ:
سلام رها جونم
نمیدونم میلی که فرستادم، بهت رسیده؟
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۰ لولا پالوزا
مریم؟کجایی؟
خوبی؟هستی؟
همه چی خوبه؟
پاسخ:
هستم عزیزم
خوب که...
عزیزم هیچ کسی حق نداره شما رو بزنه یا با شما جلوی جمع یا در تنهایی رفتاری بکنه که خجالت بکشی. حتما برو پیش مشاور برای اینکه حال خودت بهتر بشه و غصه نخوری و بدون که رفتار شوهرت از جمله رفتارهای ابیوزیوه. که تو رو توی یه چرخه می ندازه که خودت رو مقصر بدونی و طبق میل اون رفتار کنی. حتی اگه یواشکی هم خونه رو برای فروش گذاشته باشی دلیل نمیشه اون تو رو بزنه. 
پاسخ:
پیش مشاور مدتی میرفتیم ولی الان بیشتر از یک ماهه که دیگه نمیاد منو هم نمیذاره برم
دقیقا همینطوره لیلا جون همیشه همه حرفش اینه که من مقصرم
هیچ کس نمی تونه مجبورت کنه به خانواده یا دوستات بگی. خودت باید تصمیم بگیری که بگی. متاسفانه کسی که با پارتنرش این طوری برخورد می کنه حتما باید با روانپزشک صحبت کنه :/ من نمی فهمم حرف خانوم هایی رو که می گن مطیع باش و عصبی ش نکن. آدم اختیار داره از خودش. این چه حرفیه! 
پاسخ:
فعلا تصمیم دارم دست نگه دارم...
روانپزشکو کاش حاضر میشد ولی میدونم یا قبول نمیکنه یا اگرم قبول کنه ادامه نمیده مثل همین مشاوره ای که رفتیم

خب تو با نگفتنت به پدرو مادرت اونو آزاد گذاشتی،حس میکنه هر بلایی سرت بیاره لابد حق داره.چرا انقد بهش میدون میدی.میدونی شوهر من ورژن خفیف شوهر شماس،یعنی همیشه دیگرانو مقصر میدونه ولی خب من همیشه جوری رفتار کردم که بفهمه طرز فکرش اشتباهه.
پاسخ:
جالبه شوهر من خودش قبول میکنه که مقصره اما بازم رفتار بدشو تکرار میکنه چون متأسفانه زود از کوره در میره...:((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">