روزهای زندگی من

مشخصات بلاگ
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    63
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    62
  • ۹۴/۰۶/۲۹
    61
  • ۹۴/۰۶/۱۲
    60
  • ۹۴/۰۶/۰۹
    59
  • ۹۴/۰۵/۲۷
    58
  • ۹۴/۰۵/۲۴
    57
  • ۹۴/۰۵/۲۰
    56
  • ۹۴/۰۵/۱۸
    .
  • ۹۴/۰۵/۰۸
    55
آخرین نظرات

57

شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

اول از همه بگم نوشته های این روزام حالتونو بد میکنه چون حالم خوب

نیست پس اگه دلتون نمیخواد حالتون بد شه توصیه میکنم نخونید


مشکل زندگی منو آرش اینه که اون آدم خودخواهیه اما من نه

اون حتی اگه کسیو هم دوست داشته باشه حاضر نمیشه بخاطرش از 

خودش بگذره همیشه خودشه که تو اولیته خودش و تمام خواسته های 

معقول و نا معقولش

من اما وقتی کسیو دوست دارم خودمو از یاد میبرم

همه ی هستیمو هرچی که دارمو پاش میریزم بدون هیچ توقعی

میدونم اینم اشتباست کاش منم یه ذره خودخواه بودم ولی خدارو چه 

دیدی شاید زندگی با اون روم تأثیر گذاشتو منم یاد گرفتم

منم یاد گرفتم خدایی نکرده کسی که اگه خلاف میلم رفتار کرد جوری

پشیمونش کنم که یادش نره (چیزی که خودش همیشه بهم میگه)

منم یاد گرفتم اگه قلب کسیو شکوندم عین خیالم نباشه

بهم میگه بیا منو بزن ولی کوتاه بیا ببخش

واقعا فکر کرده من از خود کتک زدنش دلم شکسته؟ هه...

چطور تونست؟ چطور میتونه؟ وقتی میبینه انقدر دوسش دارم چطور 

میتونه هرچقدر هم که عصبانی باشه منو بزنه؟ واقعا دوسم داره؟

تو این چندروز صدبار اومدم ازش بپرسم واقعا دوسم داری؟ ولی انگار دهنم

بسته شده نمیتونم حرف بزنم...

چرا دوسش دارم؟ چرا؟

چرا الان که انقدر ازش دلگیرم وقتی نیم ساعت دیر میکنه یهو خودمو

میبینم که گوشی به دست دارم تو حیاط راه میرمو دعا میکنم حالش خوب باشه؟

و با خودم میگم اگه تا دوقیقه دیگه نیومد زنگ میزنم

تا 1دقیقه دیگه تا 40 ثانیه دیگه... راه میرمو همین که در باز میشه میدوم

تو خونه تا نبینه منتظرش بودم و به خودم میام که چقدر احمقم...

چرا وقتی انقدر ازش ناراحتم که حتی اومدنش تو اتاق برای معذرت خواهی

عصبیم میکنه وقتی متوجه میشم تو هال داره با تلفن صحبت میکنه میرم

گوشمو میچسبونم به در که صداشو بشنوم؟

از دست خودم عصبی ام... گاهی فکر میکنم شدم یه زندانی که به

زندان بان شکنجه گرش معتاد و دلبسته شده

گاهی فکر میکنم دیوونه شدم من آدمی نبودم که تا این حد زیرسلطه

کسی برم آدمی نبودم که کسی چپ بهم نگاه کنه و تحمل کنم

اما الان کتک میخورم بدترین توهینارو تحمل میکنم و کلمه ای به خانوادم به

هیچکس حرفی نمیزنم

من چرا اینجام؟ چرا هنوزم نصف شب بیدار میشم و میبینم رفتم تو بغلش؟

چرا ناخودآگاهِ من یه چیزایی حالیش نیست؟

آرش مرد خوبیه اما نباید کنار من می بود زنی که انقدر مطیع و عاشقشه

بهش ضربه میزنه

صفات منفیشو تقویت میکنه روز به روز دیکتاتور تر و خودخواه ترش میکنه

داره معذرت خواهی میکنه و میگه یه چیزی بگو هرچی... بهم فوش بده

ولی سکوت نکن

در گوشمو میگیرم میاد دستامو میگیره میگه من خیلی احمقم تو که میدونی

چیزی نمیگم میگه میدونی که بدون تو میمیرم قهر که باشی کارم میلنگه

گره میفته تو زندگیم ازم راضی باش

جواب نمیدم میگه چیکار کنم ازم راضی بشی و ببخشیم؟ هرکاری بگی میکنم

فکر میکنم حتی عذرخواهیشم پر از خودخواهیه...

دستمو میبوسه میگه عاشقتم نمیتونم اینجوری ببینمت تورو خدا منو ببخش

میگم دستمو ول کن پاشو برو

آینه میز توالتو میزنه میشکونه و داد میزنه

فکر میکنم عذرخواهیش که این باشه...

نمیره بیرون

تو چشاش نگاه میکنمو دلم میخواد بغلش کنم اما پا میشم میرم

و تو ذهنم با خودم مرور میکنم که چجوری با بابام درمیون بذارم...نباید

تسلیم شم این بار


۹۴/۰۵/۲۴
مریم

نظرات  (۱۱)

سلام عزیزم.نمیدونم چی بگم....خیلی ناراحتم برات.اینروزا زیاد برات دعا میکنم.تو خیلی خوبی...عاشقی و عاشق علیرغم همه ناراحتیهاش,دلتنگ میشه و هنوزم معشوقشو دوس داره!پس به خودت ایراد نگیر.خوب بودن تو اشکال نداره,اشکال از رفتار شوهرته!نمیدونم چه جوری,فقط امیدوارم درست بشه و بفهمه که مرد بودن به زور بازو و زورگویی نیستش!
پاسخ:
سلام مهناز عزیزم
مرسی که انقدر بهم لطف داری
منم امیدوارم...
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۶ مارال(فصلی نو2)
مریم من کوچکترم که نصحیت کنم
ولی نذار بیشتر کش پیدا کنه..
منم با با آقام این مشکلو داشتم الانم دارم ولی کم
به این نتیجه رسیدم وقتی در مقابل رفتار بدش سکوت کنم بعد خودش پشمون میشه

ولی دیگه دنبالشو نمیگیرم

بخدا حرفاتو میفهم:)


پاسخ:
خواهش میکنم مارال جونم
نمیتونم وقتی از درون ازش دلگیرم براش نقش بازی کنم که خوبم و بخشیدمش مارال
وگرنه منم دوست ندارم کش پیدا کنه
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۹ لولا پالوزا
اول اینکه ! حتی اگه هواااااااار نفرم بیان و بگن نوشته هات حالمونو بد کرد یا هر چیزی تو باید بخاطر خودت و دلت بنویسی حتی بیای از روش بخونی! تا احساساتتو تنظیم کنی بدونی دلت از چی گرفته و صد البته نزاری بمونه اون تو تا کینه بشه!
تو دوس داری به بابات بگی ولی بابات با آرش دعوا راه نندازه مگه نه؟دوس نداری ناراحتی بیشتری پیش بیاد نه؟دوس داری بابات یه راه حلی بده!
من کلی دعا میکنم همه چیز به بهترین نحوی که خیر دوتاتونه پیش بره و خدا همیشه رحمت میفرسته
نمیدونم تو دختری هستی که احساساتتو به زبون بیاری یا نه؟
مثلا همین چیزایی که اینجا مینویسی رو تا بحال همینجوری به آرش گفتی؟
بنظرم بهش بگو اینبار باید ثابت کنه اونم دوستت داره چطوری؟با کنترل خودش...
بهش بگو وقتی اینجوری میشه تو چه احساسی میکنی...
بگو تا بدونه چرا رفتی از مسائل خصوصی زندگیتون به بابات گفتی که بعد ناراخت نشه....
پاسخ:
مرسی لولای عزیزم که درکم میکنی
دقیقا قصدم همینه میخوام دیگه راحت کوتاه نیام تا تلاش کنه و بهم ثابت کنه
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۰ لولا پالوزا
و اینکه حتما یاسین و زیارت عاشورا بخون خیلی تاثیر داره اصن حتی جلوی خودش بخون تا ببینه از خدا میخوای کمکو :)
من مطمئنم همه چی درست میشه چون خدا نشون داده تو رو خیلی دوست داره...
آرش هم دوستت داره :)
پاسخ:
مرسی عزیزدلم
چقد خوبه آدم یه دوست مثل تو داشته باشه:*
سلام مریم جون .میدونم سخت که ببخشی خودمم نو این موقعیت بودم ولی عزیزم با پدرت در میون گذاشتن دردی رو دوانمی کنه فقط قبح این کارو واسش میریزه .
عزیزم میلت بهم نرسیده یه بار دیگه آدرسم و واست میفرستم 
پاسخ:
سلام عزیزم درسته اینم یه وجه ماجراست
مرسی رها جون دوباره میفرستم
مریمی گُلی خیلی خوبه که میخوای با بابا حرف بزنی
چون مامان نمیتونه راهکار خیلی خوبی جلو پات بذاره.
بیشتر احساسی رفتار میکنه تا عقلانی.
تا جای که مبدونم با بابا راحتی و رودرواسی نداری
این خیلی خوبه.
راحت تر میتونی باهاش حرف بزنی.
یه روز بیرون باهاش قرار بذار و همه ی حرفایی که این مدت تو دلت بوده همه اتفاقایی که افتاده رو مو به مو بگو. چیزی رو مخفی نکن.
اون پدر تجربه اش بیشتره و بهتر میتونه راهنماییت کنه.
بذار یه بارم بزرگترت دخالت کنه.
هرچی تحمل کردی بستته مریم جان.
دیگه داره شخصیتتو از بین میبره.
اعتماد به نفست نباید نابود بشه.
هرچند تا الانم زیاد چیزی نذاشته برات بمونه.
نشون بده که توام میتونی 
نشون بده که حق نداره ازت در برابر خوبیات سواستفاده کنه.
نصف این زندگی حق توء
حق داری که آرامش داشته باشی.
نباید هر روز تنت بلرزه که الان میاد و یه اتفاق بد دیگه میوفته.
به خدا توکل کن و محکم باش 
امروز فردا نکن زودتر با بابا حرف بزن.
فک کن با یه دوست داری حرف میزنی
بذار همه چیو بدونه
از رفتارای بدش تا خوبش همرو بگو.

خدا همراهته مریم بانو !
پاسخ:
سپیده خیلی با خودم کلنجار رفتم اما نتونستم به بابام بگم یکی دوبار هم تاپای گفتنش پیش رفتم اما ترسیدم اوضاع بدتر بشه
آرش دقیقا همه اینکارایی که گفتیو در حق من کرده اما هنوز یه ذره امید ته دلم هست که بتونم به روش دیگه ای شرایطو تغییر بدم
مرسی دوست گلم... برام دعا کن
مریم جووون کلی غصه خوردم از این حالت.... خدا کمک کنه...
 اما مارال راست میگه به نظرم حالا که تا این حد پشیمونه تو هم ادامه نده، دلگیری درست اما سعی کن اوضاع آروم بشه.. باور کن گاهی همین موقعها و پیش قدم شدنهاشون تاثیر زیادی روی رفتارهاشون داره.
واست دعا می کنم خانم گل
پاسخ:
غصه خور سمانه جون مطمئنا خدا کمک میکنه
امیدوارم واقعا تأثیر داشته باشه...
مرسی عزیزم

عزیزم کسی که دست بزن داره هیجوقت درست نمیشه . کسی که عادت به توهین داره هیچوقت درست نمیشه . این رفتارها ریشه دار هستن .  این طور آدما حتی دوست داشتنشون از خودخواهیه . تجربه دارم که بهت میگم . واقعا متاثر شدم .

پاسخ:
منم دقیقا همین فکرو میکنم خاموووش جان!
سلام مریم جان
راستش از روزی که این مطلبو گذاشتی ذهنم مشغول توئه
نمیدونستم چی باید بهت بگم تا هم درداتو کم کنه و هم راه حل خوبی باشه برات
شوهرت دفعه ی اولش نیست که این کارو میکنه؛ نمیدونم دفعه ی قبل باهاش جدی برخورد کردی یانه که بازم داره ادامه میده ولی چیزی که هست قطعا باید با مشاورت صحبت کنی در مورد اینکه خانوادت بفهمنن یا نه
پاسخ:
سلام زهره جون
عزیزم متأسفانه هیچوقت برخورد جدی مناسبی نکردم باهاش...

باهاشون تلفنی صحبت کردم گفتن بهتره نگم
سلام و صبح بخیر
من دیروز با وبتون آشنا شدم و ارشیو بلاگ اسکای را خواندم ولی متاسفانه وبلاگ قبلی تان توی بلاگفا قابل دسترسی نبود، حرفها و حس  خودم را خلاصه وار براتون می نویسم:
1. قلم تان در عین سادگی و بی آلایشی بسیار روان، گیرا و همه کس پسند بود به دور از تعلقات ادبی مغلق. من از خواندن نوشته هایتان بسیار لذت بردم و تا اخرین صفحه وبلاگ را مطالعه کردم.
2. اما حس و نظرم در باره زندگی شخصیتان و رفتار همسرتان با شما، در این زمینه من چند نکته را برایتان یاد اوری کنم شاید نمی دانم شاید یه هزارم درصد موثر افتد؛

 اول اینکه برخورد فیزیکی همسرتان با شما از انجا که شما و ایشان در اول زندگی هستید و بسیار جوان و لذا بروز چنین رفتارهایی در این برهه چندان غیر طبیعی نیست و ایشان به مروز زمان در پی اصلاح رفتار خود خواهند بود.

دوم اینکه شما نیز برای کمک به حل این مشکل می توانید از روش معکوس استفاده کنید به این صورت که گاهی یک چوب کوچک در دست بگیرید و پیش ایشان برید و به شوخی و مزاح بهش بگویید که چندوقتی هست که دلتون برا کتک هاش تنگ شده و ازش بخواهید با این چوب شما را مختصری کتک بزند و بهش بگید که یه جوری بزنه که به دست و صورتتان نخورده. مسلما ایشان هم به این کار شما خواهند خندید و در دل خود بخاطر کارهایش تاسف خواهند خورد هر چند به زبان نیارند. فقط در این شوخی زیاده روی نکنید.

سوما دوستان صمیمی همسرتا منظورم ان دسته از دوستانشان که رفتار مقبول و سنجیده ای با همسر خود دارند می توانند در اصلاح رفتار همسرتان موثر باشند چرا که معمولا مردها در خلال ذکر رفتارهای خانوادگی خود ممکن هست در دیگر دوستانشان نقش الگو را پیدا کنند چه مثبت چه منفی. بنابراین یکی از راه های ریشه یابی رفتار همسرتان را می توانید. در دوستان او جستجو کنید.

چهارم. سعی کنید قلب همسرتان را تسخیر کنید، فکرکنم مردها کمتر معشوقه خود را اذیت کنند.

پنج. پیشنهاد می کنم جستجو کنید در بین فامیل های ایشان و خودتان ببیند کدام زن ها رفتار مناسبی با شوهرشان ندارند این خانواده ها را اگر شده برا یک بار به منزل خود دعوت کنید یا به منزل انها برید تا همسرتان با مقایسه رفتار زن های انها با همسرانشان به حسن رفتار شما پی ببرد. مردها معمولا اهل مقایسه هستند همیشه در پی قیاس.

ششم. یک جدولی تهیه کنید برا خودتان که ایشان هم ببیند و در ان رفتارهای نامناسب خودتان را با ایشان در ان با ذکر روز و تاریخ بنویسید این کار هم در رفتار شما موثر خواهد بود و نوعی مراقبه خواهد بود و هم غیر مستقیم در او.

 در اخر هم برای شما و همسرتان و تمامی خوانندگانتان زندگی توام با ارامش را اروزمندم.

اخه که چقدر زیاد حرف زدم. ببخشید تو را خدا اطاله کلام من را.
 در پناه حق

پاسخ:
سلام دوست عزیز خیلی خوش اومدید
البته من توی بلاگ اسکای نوشته ای ندارم!
ممنونم از وقتی که برای خوندن وبلاگم گذاشتید
و خیلی مچکرم بابت راهکارای موثری که دادید و اطلاعات خودتونو در اختیارم گذاشتید حتما استفاده میکنم
خوشحال میشم بازم بهم سر بزنید
در پناه حق
الان یادم افتاد ک قبلا هم ب وبت اومده بودم!! 
فک کنم دیگه الان آقا آرش بهتر شده باشه و دیگه باهات بد رفتار نم کنه...
پاسخ:
بله همینطوره خداروشکر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">