روزهای زندگی من

مشخصات بلاگ
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    63
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    62
  • ۹۴/۰۶/۲۹
    61
  • ۹۴/۰۶/۱۲
    60
  • ۹۴/۰۶/۰۹
    59
  • ۹۴/۰۵/۲۷
    58
  • ۹۴/۰۵/۲۴
    57
  • ۹۴/۰۵/۲۰
    56
  • ۹۴/۰۵/۱۸
    .
  • ۹۴/۰۵/۰۸
    55
آخرین نظرات

58

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ب.ظ

بچه ها؟ مرسی که هستین حتی تو این مدتی که وقت نمیکنم بهتون سر بزنم

اگه اینجا نبود که حرفامو بنویسم اگه شماها نبودید  دق میکردم...

برای گفتن حرفام فقط اینجارو دارم


پریروز بابام زنگ زد گفت شب میاد خونمون دیگه تابلو بود بخوام بازم بهونه جور کنم

زنگ زدم به آرش بهش خبر دادم که زود بیاد

و هرچند تعجب برانگیز بود بخوام لباس آستین بلند و پوشیده بپوشم ولی چاره ای نبود

برای اینکه لاپوشونی هام تکمیل شه رژگونه بنفش هم زدم

اما بدترین قسمتش این بود که باید جلوی خانوادم با آرش مثل قبل رفتار میکردم

بعد از  چندروز اجبارا بهش گفتم عزیزم پیام داد چقدر چسبید!

و خلاصه نقشی بازی میکردیم بیا وببین...

دیگه پاشدم پیش داداشم نشستم و با هم کلیپای تو گوشیشو نگاه کردیم و

میخندیدیم حسابی...

زیرچشمی نگاش میکردم که پیش بابام نشسته و حواسش به حرفای بابام

نیست و داره حرص میخوره

وقتی بابامینا رفتن آقا آرش حسابی تو نقشش فرو رفته بود

دستشو کنار زدم گفتم شرمنده حالاحالاها باید یادم بره با همین دستا چجوری منو میزدی

نمیخواستم این کارو بکنم ولی وقتی به غرورم فکر میکنم عصبی میشم...

غروری که زیر عصبانیت و خشم آرش داره روز به روز له میشه...

این تحقیرارو حق خودم نمیدونم

درسته دوسش دارم خیلی زیاد هم دوسش دارم حتی الان و تو این شرایط

اما میخوام بدونه داره تحملم تموم میشه

 بهم گفت تو اینجوری نبودی خیلی عوض شدی

گفتم خودت باعث شدی

راست میگه عوض شدم دیگه اون مریمی نیستم که کتک بخورم و با دوتا

ببخشید ناقابل دلم به رحم بیادو انگار نه انگار اتفاقی افتاده

دیشب وقتی اومد خونه برام هدیه گرفته بود و منو بوسید جلوی چشم خودش

رفتم دهنمو شستم و گفتم متنفرم از اینکه کتک بخورمو هدیه بگیرم هدیتو بردار

برو تا حالم از این بدتر نشده

گفت داری حرمتارو میشکونی!! نمیدونم با چه رویی توچشای من نگاه کردو از

حرمت حرف زد

بهش گفتم اگه حرمتی هم تو این زندگی باقی مونده من نگه داشتم

خیلی عصبی شده بود رفت از خونه بیرون بعد چند دقیقه زنگ زد بهم

گفت منم حالم بده

گفت تو هم ببخشیم من خودمو نمیبخشم خیالت راحت

کاش میتونستم بهش اعتماد کنم ولی چجوری؟!


۹۴/۰۵/۲۷
مریم

نظرات  (۲۰)

بمیرم الاهی .انشاالله یادت میره .زمان کمرنگ تر میکنه همه چی رو ...
پاسخ:
خدانکنه عزیزم
درسته زمان خیلی چیزارو کمرنگ میکنه
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۸ لولا پالوزا
مریم؟سلام عزیزم
کامنتای من برات اومده بود؟
پاسخ:
سلام عزیزم آره اومده بود ببخشد که دیر تأیید شد
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۶ لولا پالوزا
مریم حالا که مشاور گفته بهتر نگی به خانواده پس باهاش صحبت کن با آرش!
به هرحال نمیتونی که تا آخر قهر باشی...
درسته باید جدی باشی و نشونش بدی که این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست ولی همین الان که از نظر احساسی آمادگیشو داره بنظرم حرفاتو بیشتر و جدی تر روش فکر میکنه...
پاسخ:
اتفاقا ازم خواسته یکی دوساعت دیگه از راه کارخونه بیا دنبالم بریم با هم حرف بزنیم
سعی میکنم حرفامو نخورم و هرچی تو دلمه بگم بهش
سلام خانمی خوشحالم که اومدی و خبری از خودت دادی امیدواررررررم از اینجا زندگیت پر شادی بشه سعی کن به گذشته فک نکنی زمان بهترین دوای درد 
پاسخ:
سلام عزیزم
مرسی تو هم شاد باشی همیشه رها جونم
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۷ لولا پالوزا
خب خدا رو شکر پس توام خواهش خواهش همه ی حرفای دلتو بزن مثلا قبلش بهش بگو این حرفایی که میخوام بزنم ممکنه ناراحتت کنه ولی کاری که باهام کردی باعثش شده و اینا...
امیدوارم امشب برای آخرین بار باشه که حرفی غیر از عاشقونه هاتون بهم بزنین و دوباره بیای از لحظه های قشنگ بنویسی:-*
پاسخ:
حتما عزیزم
مرسی گلم امیدوارم
عزیزم من نمیخام چیزی بگم که خدایی نکرده دخالتی تو زندگیت باشه
ولی من خودم اینطوری هستم هر موقع با همسرم دعوام میشه ( البته تا حد کتک نه ) ولی خب دعوا های زیادی هم داریم ولی انقدر بی محلی میکنم که خودش پیشیمون میشه و دعواهامون کمتر شده ... توام فقط کاری کن که بترسه که تنهاش میذاری و یه کاری کن که همیشه بخاطر نبودنت دست به کاری نزنه ... کاری کن خیلی بهت وابسته بشه... البته من از اول وبلاگت نخوندم .. این حرفا را کلی زدم
ایشالا روزای شاد در انتظارتونه عزیزم
پاسخ:
خوش اومدی النای عزیزم
مرسی از راهنماییت گلم

به نظر من رفتارت درسته!اینبار کوتاه نیا.باید بدونه دست بلند کردن روت چقدر بد و غیر قابل گذشته!دفعه های قبلم چون با ببخشید و خواهش و تمنا,کوتاه اومدی,بازم کارشو تکرار کرد!خودت بهتر صلاح زندگیتو میدونی,ولی به نظر من یکبار واسه همیشه سفت و سخت بگیر تا این رفتار زشتشو ترک کنه
پاسخ:
باشه مهناز جونم اینبار خیلی بیشتر از همیشه اذیت شدم
برام سخته راحت بگذرم!
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۳ خانم توت فرنگی
امیدوارم حرف زدنتون یه نتیجه ی درست و حسابی داشته باشی
زندگیتون پر از مهربونی باشه بعدش
پاسخ:
مرسی عزیزم همینطور برای شما گلم
عزیزم خیلی کار خوبی کردی که به خانواده ات چیزی نگفتی

پاسخ:
میدونم که گفتنش برام آرامش نمی آورد
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۷ ✿✿ یاشل ✿✿
تو مگه عاشقش نیستی>؟باید بتونی تحمل کنی.البته باید تنبیهش کنی و ادب بشه ولی نزار کامل ازت سرد بشه.باید یاد بگیره این عادت زشتشو کنار بزاره.یه کیسه بکس بخر آویزونش کن تو اتاقتون.هر وقت عصبیه بهش مشت بزنه کم کم یاد میگیره بجای تو اونو بزنه
پاسخ:
یاشل جون اتفاقا تو یکی از اتاقا کیسه بکس اویزون کرده:)
ولی خب انگار تن من مناسب تره به نظرش!
خیلی تصمیم سختیه. از یه طرف آدم دوست نداره شوهرش فکر کنه بی کس و کاره. از یه طرف هم دوست نداره خانواده ش نسبت به شوهرش بدبین بشن :/
پاسخ:
همینطوره:(((
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۹ لولا پالوزا
مریم؟نمیگی ما نگران میشیم دختر خوب؟
چی شد عزیزم؟
ان شاء الله با خبرای خوب بیای:)
پاسخ:
ببخشید که نگرانت کردم عزیزم:((

مریم
خوبی خانمی؟
چیکارا کردی؟
پاسخ:

سلام مریم خانم عزیز ، خواهر زجر کشیده از جفای روزگار ...

تمام این چند روز رو خوندم ...

با عصبانیت خوندم ...

راستش میخوام نظرمو بدم . میتونی بگی به تو ربطی نداره !

میتونی بگی دیگه پاتو اینجا نذار !

میتونی بگی داری حرف مفت میزنی ...

میتونی سرم داد بزنی ...

ولی اینو میگم و قضاوت رو به خودتون واگذار میکنم ...

مریم خانم عزیز ، خواهر خوب و مهربونم ...

میدونی مشکل شما کجاست ؟

میدونی چرا اینقدر تحقیر میشی ؟

میدونی کی باید بره روانشناس و خودشو درمون کنه ؟

میدونی این کیه که مشکل داره ؟

.

.

.

.

مریم جان ، تورو خدا ناراحت نشی ، ولی به نظر من مشکل اصلی و اساسی خود شما هستین ...

شما بیشتر از شوهرتون نیاز به روانشناس دارین ...

شما راه و روش رفتارهای درست و منطقی رو بلد نیستین ...

شما با روشهای غلط سه ساله ، آرش رو آرش خان کردین .

آرش دیکتاتور بود ! روشهای غلط شما اونو اصلاح که نکرد هیچی ، بدترش هم کرده ...

اون زده توی سرتون وشما بلد نبودین از عزت نفستون دفاع کنید ...

اگه شما راه و رسم عاشقی رو بلد بودین به هیچ عنوان اجازه نمیدادی اینقدر شخصیتت خورد و خاک شیر بشه ...

بلائی که سر شما اومده ، آثار مخربی داره که مثه یه بیماری خطرناک به مرور خودشو نشون میده ...

فرض کنید روابط زندگی شما برعکس میشد ...

یعنی در ازاء رفتارهای عاشقانه آقا آرش شما باهاش تند خوئی میکردین ، بهش توهین می کردین ، حتی کتکش میزدین ...

به نظر شما یه روانشناس میگفت مشکل از شماست یا از آقا آرشه ...

مریم عزیز ، ببخش اگه اینقدر با عصبانیت نوشتم .

برا کسی مثه من ، که روزی دست رو زنش بلند نکرده و شب عقدش آرزو کرده اگه روزی حتی توی عصبانیت دست رو زنش بلند کرد ، همون روز دستش بشکنه ! خیلی سخته که اینهمه خفت و خواری خواهرش رو ببینه !

حتی اگه اون خواهر ، مجازی باشه و روزی هم اونو ندیده باشه ...

مریم جان اگه از دستم ناراحت شدی منو ببخش ولی یک بار برا همیشه خودت برو دکتر و برای درمون رفتار و شخصیت خودت در برابر مشکلات زندگی اقدام کن ...

پاسخ:
سلام آقا بهمن عزیز ببخشید که عصبانیتون کردم با نوشته هام، مطمئنا میدونید که قصدم این نبوده
چیزی ندارم بگم جز اینکه چشم حتما به حرفتون عمل میکنم هرچند که تو این چندماهی که مشاوره میرفتیم فقط رفتار آرش بررسی نمیشد
ممنونم از دلسوزی و حس مسئولیت شما به دوست مجازیتون
امیدوارم تکرار نشه هیچوقت. 
پاسخ:
مرسی عزیزم... امیدوارم
خانم مریم خانم
دلمون تنگه
نگرانیم
دلشوره هم چاشنیشه
یه کوچولو خبر لطفا عزیزم :((((
پاسخ:
معذرت میخوام نگرانت کردم عزیزم:((
http://up.98love.ir/up/mamadzar/Pictures/1/ax-98love%20(1).jpg
پاسخ:
یه خبر از خودت بده عزیزم
نگرانتم
پاسخ:
ببخشید نگرانت کردم مریم جونم:(((((((
۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۳ لولا پالوزا
مریم؟:(((((((((
پاسخ:
:(((((((((((((((((((((
منو شطرنجی کنید:((
سلام مریم جون کجایی خانم خییییییلی غیبت داری یه خبری از خودت بده 
پاسخ:
سلام عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">